زندگی در شهر شلوغ...

سرد سرما نخورم خیلیه.نمیدونم باز آرزومو بیخیالشم..دوست دارم بعد دانشگاه برم حوزه علمیه ولی مامانم میگه اگه شد برم کرج دنبال کار از اون ور پول نیازیم بدمم نمیاد پول بدست بیارم ولی دلم نمیاد به خاطر مادیات باز آرزومو از دست بدم مث سه سال قبل از طرف اگه شد باید برم تا از خانوادم حمایت کنم .حوصله خونه خاله موندن ت کرج ندارم بچه اش مث عزراعیل .فحش مید با این که۲سالش .شوهر خاله امم خسیس برم خونه اشون سکته زد.خاله امم تجربه کودکیم میگه جلو مامانم اینا اخلاقش خوبه پشت شون عزرایل.اگه خاله مهدیه ازدواج کرد بود جای خاله هدیه ام بود میرفتم.ولی خاله مهدیه امم خیلی وقت اخلاقش سر شوهر نکردن و به عشقش نرسیدنو قضیه تصادف پسر دوستی پدر بزرگم تغییر کرد.من اصن نمیتونم برم خونه پدر بزرگم چون خاله ام شوهر نکرد و من شدم حووش انگار قبلا که سنم کم بود بهتر بودن باهام حالا که ت سن ازدواجم بد شدن باهام من سخت واسم .مامانمم که سعی می کن منو دور نگهدار ازشون خوبیش این. زندگی در شهر شلوغ......ادامه مطلب

دوستدارم بهش کمک کنم ولی چطورییییی؟ میدونم تنهاست.میدونم سختش و دوست ندار بهش نزدیک شن افراد .و من چکار کنم انقدر خودشو اذیت نکن .ی خاطر تلخ دار که اذیتش می کن .

زندگی در شهر شلوغ......

خل شدم سر صبحی دلم حوس فلافل کرد .از اونا که داداشم با دوستش ت جنوب خوردن با زیتوننننننن.اگه اندفع رفتم جنوب دوست دارم فلافل بخورم اونجا

زندگی در شهر شلوغ......

خوابم میاد و حس کالج رفتن موجپد نمیباشد لطفا بعدن تماس بگیرید.

زندگی در شهر شلوغ......

امروز هنوز انرژی منفی دارم نمیددونم چمه.از دست چیه.دیروز سرکلاس ی جمله گفتم که شانس آوردم استاد کتاب معرفی نکرد وگرنه مورد هجوم هم.کلاسیای محترم قرار میگرفتم.از همون موقع حالم خوش نیست.امروز گفتم برم سپاه ولی نگاها اذیتم می کنه.با خودم میگم.همه که از اول خوب نبودن.درسم که نمیخونم دیگه بدتر.گاهی دوستدارم برم جایی که کسی ندونه من قبلا چادر نمیذاشتم.دیروز موقع غروب با خاله اینام رفتیم بیرون موقع برگشت آقای فعلانی دیدم که به مامانم سلام کرد دوسال ازدواج کرد زنش بعد ازدواج چادری شد.مشکل من اینجاست که از نشانه هایی حدس میزدم اون از من ت دوران مجردیش خوشش میومد ولی مامانش نذاشت بیاد خاستگاری  من اصن دوست ندارم طرف فکر کن به خاطر این جریانات چادری شدم من اصن اون طرف واسم مهم نیست اگه هم میومد خاستکاری جوابم نه بود مادرش خیلی بد منو نگاه میکرد محرم انگار ارثشو خوردم ی بارم سراغ منو از داداشم گرفت مادرش این جای تعجب دار.اصن اگه میدونستم قرار ببینمش غروب نمیرفتم بیرون میدونم نباید فکر دیکران واسم مهم نباشه ها ولی خرم حساسم. زندگی در شهر شلوغ......ادامه مطلب

چقدر بارون تند میبار .سیل اینجا.سرد .دیروز رفتم سپاه تا بعد امتحانات دیگه نمیرم.از اون راه برم خلوت باشه احساس بهتری دارم.بیچار بی خانمان ها خیس شدن.

زندگی در شهر شلوغ......

چه جالب وقتی ت خواب میخندی .البته سر ی حرف طرف .شنبه تعطیل.

زندگی در شهر شلوغ......

امروز صبح کلاس دارم.دیگه باید تنبلی بذارم کنار شروع کنم درس خوندن که آخرای ترم .باید پاس کنم درسمو با نمره بالا که شرمند نشم خیر سرم قول دادم بهش که دیگه شرمندش نشم ولی همش میشم.نگرانم ترم بعدم تموم شه راحت شم از دانشگاه محیط دانشگاه اون طوری که فکر می کردم نبود به قول داداشم بوی فساد مید.اصن مدیریت خوبی ندار دانشگاه این ترمم که اصن کلاس نداشتیم استاد بیاد توش درس بد چون بیش از ظرفیت دانشگاه دانشجو قبول کردن و پنجشنبه نمیتونن کلاس بذارن.اصن حوصله دانشگاه ندارم.مخصوصا با این بی برنامه گیاشون .تازه بسیج دانشگاه با خود دانشگاه مشکل دار همش مانع فعالیت میشن یجور کارشکنی پوستر می چسبونیم واسه تبلیغ عزا داری میان می کنن چون باید حتما به ما خبر میدادین و پول پوستر ما رو حروم می کنن.طبق اساس نامه بسیج مدیریت دانشگاه حق دخالت ت کار بسیج ندار ولی اینا دارن.صبح ساعت۸به مناسبت رپز بسیج بدون اینکه بسیحیا بدونن مراسم میگیرن مسجد دانشگاه ما بسیجیام که کشکیم نباید ت مراسم باشیم.ی اوضاعیه.الان فکر می کنم اصن دوست ندارم شوهرم استاد دانشگاه باشه چون دخترا زیاد آویزون استاد میشن البته هر دوطرف مقصر هستن و زندگی در شهر شلوغ......ادامه مطلب

رفتم دانشگاه استاد نیومد.با پریسا تا فنی حرفه ای پیاده رفتیم اسمونو ت کلاس نوشتیم.داشتم میوندم مامانمو دیدم داشت میرفت بیرون ناراحت بود میگفت با داداشم دعواش شد چون میگه ۲میلیون بد که یکی کارمو درست کن بیام نزدیک مامانم گفت ندارم.خیلی نگران شدم.بعد من فکر ازدواجم .مامانم سختش میشه دوست ندارم بهش فشار بیاد پول ندار .حتی حلقه بگیریم بعد جهیزیه رو چکار کنیم.خدا تو خودت کمک کن

زندگی در شهر شلوغ......

امروز یاد این صحبت استاد قراعتی افتادم که گفت یک روز ی روحانی سوار اتوبوس شد  یدفع ی خانوم شل حجاب اومد پیشش نشست بعد روحانیه واسه این که کسی فکر نکن اون خانوم نسبتی باهاش دار خودشو جمع کرد روشو سمت پنجر کرد بعد که اومدن  بلیطشو بد سرشو پایین می گیر دستشو بالا میار که بلیطشو بد رانند بهش میگه این خانوم بلیط شما رو حساب کرد حاج آقا!!!!.روحانی تعجب می کن و میخاد تشکر کنه خانومه برمیگرد بهش میگه شما پدر روحانی مملکت ماهستین شما قابل احترامید. گاهی نباید از رو قیافه نتیجه گیری کرد بعضیا دلشو پاک ولی ظاهرشو نشون نمید.خدایا به حق دل پاکشون کمک کن راه درست پیدا کنن حیفأ واقعا حیفأ.چشاشونو چنان باز کنن که ی روزی همونا راهنمای همه ما بشن به امید همچین روزی زندگی در شهر شلوغ......ادامه مطلب